جزوه
آموزشی خود آموز ادبیات فارسی
عنوان
:( ضرب المثل های رایج )
نام
ونام خانوادگی گرد آوری کننده : شهرام احمدی
شهرستان
: سرعین
مدرسه
: دوره اول متوسطه سما اوجور
سال
تحصیلی 92/93
- آب از آب تکان نخوردن : کنایه از آرامش : بدون نگرانی 1-
2-
آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد
3- آب از سر گذشتن:امید نداشتن-
به پایان آمدن امری
4- آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد
وفرع بی مورد است
5- آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام
وآهسته حرکت می کند
6-آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن
7- آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم :
هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.
8-
آب را از سرچشمه باید بست :جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.
9- آب زیر پوستش رفته است:کمی چاق شده
است-وضع مالیش بهتر شده است.
10- آبشان در یک جوی نمی رود :با هم
توافق ندارند –بایکدیگر
خوب نیستند.
11- آب غوره گرفتن: گریه کردن –
گریستن
12- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ
داری: کسی که خود عیب بسیار دارد وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.
13- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است:
به مناسبت چندین کار دیک موقع داشتن
14- آب نخوردن چشم:امیدی نداشتن
15- آب تاب دادن :به موضوعی اهمیت زیادی
دادن –اغراق
کردن
16- آب در دست داری نخور بیا:در آمدن
فوق العاده عجله شتاب اشتن
17- آبی از او گم نمی شود:امکان انجام
دادن کار از او نیست-نباید به او امیدی داشت
18- آبی که به زندگی نداد حسین چون گشت شهید بر مزارش
توجهی به کسی در زمان لزوم
نکردن در غیر زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروی پس از مرگ سهراب)
19- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک
:در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند
20- آتش زیر خاکستر:آرامش موقت-موذی
21- آخر کار خود را کردن:به مقصو خود
رسیدن-به هدف خود نائل آمدن
22- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه
مشکل:سواد پیداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.
23- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش
بگیرد:باید باتوجه به توانایی خود کاری انجام داد.
24- آدم شاخ در می آورد:از شدت
تعجب-حرفهای دروغ وغیر قابل قبول
25- آدم گدا این همه دادا:آدمهای فقیر
بیشتر ادا دارند-بیشتر عیب وایراد می گیرند
26- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد:به کسی
می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.
27- آدم مفتخور خوش سلیقه می شود:کسی که
چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.
28- آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می
زند:به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.
29- آدم یکبار پایش تو چاله می افتد:از
هر اتفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت
30- آدم یک دنده:ثابت محکم،بیشتر در جهت
منفی
31- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود
خود نرسیدن
32- آزموده را آزمون خطاست:باکسی که قبل
آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی
33- آسمان به زمین نمی آید:اتفاق فوق
العاده ای روی نخواهد داد.
34- آسمان وریسمان را سر هم بافتن:دوچیز
بی تناسب را به هم ارتباط دادن-نامربوط گفتن
35- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود
یا بی نمک:دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود
36- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن
37- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل
مهم است نه فع.
38- آش کشک خالته بخوری باته نخوری
پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.
39- آش نخورده ودهن سوخته: کار ی انجام
نداده ولی گناهکار شناخته شده
40- آشو لاش کردن:صدمه وآسیب سختی دادن
41- آشی برای کسی پختن:درد سری برای کسی
بوجود آوردن.
42- آفتاب لب بام است:مرگ او نزدیک است
43- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار
هیچ:تشریفات زیاد ولی اهمیت کار کم
44- آفاتب همیشه زیر ابر نمی ماند:حقیقت
همیشه پنهان نیست-واقیعت روزی رو خواهدکرد
45- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش را
کور کرد:کار خوبی برای کسی خواست انجام دهد اما برعکس شد.
46- آن را که حساب پاک است از معامله چه
باک است:کسی که نیست که پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.
47- آنقدر بایست که زیر پایت سبز
شود:انتظار کشیدن بدون نتیجه
48- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد
زمستانت نبود:از قبل باید فکر آینده بود
49- آویزه گوش کردن:پندی را فراگرفتن را
بکار بستن
50- آه در بساط نداشتن:کاملاً بی چیز و
فقیر بودن
51- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت
نزند:پنهان کردن مطلب-بی سر وصدا انجام دادن کاری
52- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند
داشتن،که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.
53- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود
54- اجل دور سرش می چرخد:وضیعت ناگوار
دارد.نزدیک به مرگ است
55- احترام امام زاد ه با متولی آن
است:احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.
56- از آب گل آلود ماهی گرفتن:از هرج
ومرج استفاده کردن
57- از این ستون به آن ستون فرج است:در انتظار
بیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.
58- از بیخ عرب بودن:چیزی اصلاً سرش
نشدن
59- از خر شیطان پیاده شدن:از لج بازی
بیرون آمدن
60- از دماغ فیل افتادن:متکبر ومغرور
بودن
61- از سه چیز باید حذر کرد:دیوار
شکسته-سگ درنده-زن سلیطه
62- ا ز کاه کوه ساختن:چیز کوچک وبی
اهمیت را بزرگ جلوه دادن
63- از کیسه خلیفه بخشیدن:از مال وثروت
دیگران اعطا کردن
64- از هول حلیم توی دیگ افتادن:از
زیادی طمع عجله به جای سود بردن زیان دیدن
65- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن:اصل
رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن
66- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا
رفته است:از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.
67- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب
ببرد:بسیار لابالی وبی فکر واندیشه است
68- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی
آید:از زیادی خشم غضب
69- اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو
است:به آدم پرخور گفته می شود.
70- انگشت در سوراخ زنبور کردن:برای خود
تولید زحمت ودرد سر کردن
71- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن:خرده گیری
نابه جا و غیر وارد
72- این شتری است که در خانه هرکس می
خوابد:مرگ برای همه است.
73- این کلاه برای سرش گشاد است:درخور
توانایی ولیاقت او نیست.
74- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر
بروی کلاه:در هر حال کار خرج دارد
75- با پنبه سر بریدن:بانرمی به کسی
آسیب رساندن صدمه زدن.
76- باد آورده را باد می برد:چیزی که به
آسانی و رایگان بدست آید به آسانی هم از دست می رود.
77- باد غبغت انداختن :افاده کردن-خود
را گرفتن
78- باد در فقس کردن: کار بهیوده انجام
دادن
79- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت
کاران نمی شود.
80- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن:با
وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن
81- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با
بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ
82- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش
کم است
83- بالای سیاهی رنگی نیست:وضع از این
بدتر نمی شود.
84- با یک تیر دونشانه زدن:از یک عمل دو
نتیجه گرفتن
85- با یک دست دهندوانه نمی توان
گرفت:از
دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.
86- بچه عزیز است و ادب
عزیز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان
87- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار
می آید:و عده سرخرمن به کسی دادن.
88- برادری به جا بز غاله یکی هفت صد
دینار:معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.
89- برای یک بی نماز در مسجد را نمی
بندند:کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.
90- برج زهر مار بودن:بسیار عبوس
وخشمگین بودن.
91- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود
نائل آمدن
92- بر کشک را بسای:بر پی کار خود
93- بز گر از سرچشمه آب می خورد:آدم
نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد
94- بلد نیستم راحت جان است:به کسی
گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم
95- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می
کنند:دچار اشتباه بزرگی شدن
96- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه
خودش می آید:از تنبلی زیاد
97- به جیب زدن :استفاده مالی بردن-پولی
به دست آوردن
98- به چاک زدن:فرار کردن
99- به در د لای جرز خوردن:برای هیچ کار
مناسب نبودن.
100- به دریابرود دریا خشک می شود:در
باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.
101- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک
آورد دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد
توجه به مفتخوری افراد دارد.
102- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت
دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.
103- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر
ومسخره کردن
104- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ
کسی را تشدید کردن
105- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت
کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.
106- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند
بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست
107- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به
خود دادن.
108- به کچل گفتند نامت چیست
گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر
109- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت
:رهبر، به مزاح تمسخر
110- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی
رفتار کردن
111- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر
کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.
112- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون
مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.
113- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد
وحدود خود نکردن.
114- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.
115- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار
اذیت کردن
116- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی
باکسی
داشتن
117- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن
118- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط
وخارج از موضوع زدن.
119- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده
کردن.
120- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته
وجیب بدون پول
121- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از
کار گذشتن
122- پستان به تنور چسباندن :پبش از
اندزه دلسوزی کردن
123- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی
زیاد عقیده اعتماد داشتن
124- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را
شکست دادن
125- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را
از کسی خواستن.
126- تابستان پدر یتیمان است:در فصل
تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.
127- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست
هستم.
128- تا تنور گرم است باید نان را
چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.
129- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه
و هوشیار هستم
130- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه
تا کامل می شود
131- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب
شود:زمان و مدت طولانی لازم است
132- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو
خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد
133- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز
ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.
134- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می
شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.
135- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در
کار نبودن
136- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف
ظاهری بودن رضایت باطنی کردن
137- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از
عادت خود بر نمی دراد.
138- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما
به یکدیگر کاری نداریم
139- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز
در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.
140- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار
زحمت شدن
141- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید
داشتن
142- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی
پول وفقیر است
143- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل
است
144- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده
خسیس بودن
145- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر
جمیت و شلوغ بود
146- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی
اهمیت-غیر قابل اعتناء
147- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری
کردن
148- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است
149- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد
نادان باید خاموش بود.
150- جوجه ها در آخر پاییز می
شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود
آمد 151- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد
است.
152- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی
متوجه شود محلی را ترک گفتن.
153- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .
154- چاقو دسته ی خود را نمی برد :
خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.
155- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی
کردن –
سلام وعلیک کردن .
156- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به
کسی نگریستن.
157- چراغی که به خانه رواست به مسجد
حرام است : به جای واجب باید پرداخت .
158- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا
داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.
159- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که
برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.
160- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای
دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.
161- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت
دو طرف دعوا ونزا باشد.
162- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت
دیگران شدن –
مانع ایجاد کردن.
163- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در
آمد نداری قناعت کن.
164- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.
165- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای
بیندیشم.
166- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع
بودن.
167- حرف راست را از دهن بچه باید شنید:
اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.
168- حساب به دینار، بخشش به خروار : در
حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.
169- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای
عمل کسی را دادن.
170- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا
آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.
171- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا
شدن .
172- حلزون خود را به جمع شاخدارها می
کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.
173- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته
نیست.
174- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات
غیر جدی زنانه داشتن .
175- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب
به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد
)
176- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب
جبران نا پذیر .
177- خر پول : پول دارو ثروتمند.
178- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی
نظمی –
شلوغی زیاد.
179- خر خالی یرقه می رود: آدم بی
مسئولیت ادعای زیادی دارد.
180- خر را که به عروسی می برند برای
خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.
181- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه
بود هست- بهتر نشد.
182- خرس را به رقص آوردیم دمش را به
دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.
183- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ
آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.
184- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در
تقدس افراط کند.
185- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را
تشخیص ندادن.
186- خر همان خر است اما پالانش عوض شده
: لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.
187- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه
نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.
188- خل بازی در آوردن: خود را به
دیوانگی زدن.
189- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن
معکوس است.
190- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو:
خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.
191- خود را به کوچه ی علی چپ زدن:
نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.
192- خود را نخود آشی کردن : مدالخه
کردن در هر کاری.
193- خودش می برد وخودش می دوزد: همه
کاره خودش است.
194- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی
رابسیار اذیت کردن – بسیار گران فروشی کردن.
195- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم
صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.
196- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست:
کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.
197- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان
نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.
198- دبه در آوردن: پس از توافق در
معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
199- دختر تر تیزک است: کنایه به زود
رشد بودن دختر.
200- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند:
طبیعت جنگ ،جنگیدن است.
201- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی
مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.
202- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه
الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.
203- درد خروار آید و
منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.
204- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت
شاکی می شکد که کار انجام می دهد.
205- در حوضی که ماهی نیست قورباغه
سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.
206- در دیزی باز است حیای گربه کجا
رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.
207- در مثل مناقشه نیست:
منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.
208- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای
خودش است.
209- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به
دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.
210- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه
از رها کردن کسی.
211- دست به سر کردن: کسی را با حیله و
نیرنگ از خود دور کردن.
212- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی
داشتن و امورات خود را پیش بردن.
213- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.
214- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار
کودن و ابله بودن.
215- دست دست را می شناسد: امانتی را که
از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.
216- دستش چسبناک است: دزد است.
217- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا
کمک کند آن شخص منظور ندارد.
218- دست و پای خود را گم کردن: هول
شدن.
219- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور
آزمایی کردن است.
220- روده بزرگ روده گوچک را خورده است:
بسیار گرسنه بودن.
221- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم
روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.
222- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی
دو نفر به یکدیگر.
223- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش
و اضطراب دارد.
224- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست
بودن : ثروتمند بودن.
225- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را
سخت تنیه کردن.
226- دم به تله دادن: گیر افتادن.
227- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر
کردن او فرا رسیده باشد.
228- دم در آوردن: پر رو شدن.
229- دمش را گذاشت روی کولش و رفت:
ناامید شد و شکست خورد.
230- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی
داشتن.
231- دهن بین بودن: زود باور بودن.
232- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر
ناسزایی گفتن.
233- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع
راز گفتن نیست.
234- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی
یاد کردن.
235- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام
افتادن.
236- روزگار کسی را سیاه کردن: او را
بدبخت کردن.
237- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای
محشر.
238- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و
قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.
239- روزه خوردنش را دیده ایم نماز
کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.
240- روی سر کسی خراب شدن: به زور به
مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.
241- روی شاخش است: کارم حتمی است.
242- روی کسی را سفید کردن: موجب
سزبلندی و خشنودی کسی شدن.
243- ریش خود را به دست دیگری دادن:
تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.
244- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با
تجربه و آزموده نیست.
245- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن:
اختیار کامل داشتن.
246- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو
نبودن.
247- زمین دهان باز کرد و مرا در خود
فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.
248- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن
با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.
249- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن
او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.
250- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن
او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.
251- زیر اندازش زمین است و رو اندازش
آسمان: فقیر و بی چیز است.
252- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد
دیگری بی اعتبار کردن.
253- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن :
نقشه ای پنهانی در کار بودن .
254- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به
محلی که در آنجا فراوان باشد.
255- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر
از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.
256- سال به سال دریغ از پارسال :
روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.
257- سالی که نکوست از بهارش پیداست :
شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.
258- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی
رشوه یا هدیه دادن.
259- سبیل کسی را دود دادن : کسی را
تنبیه کردن –
خجل وناراحت ساختن.
260- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده
می شود –
غیبتهای طولانی دارد.
261- سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام
شدن.
262- سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت
کردن –
با او شوخی کردن.
263- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی
دیار خود را ترک کردن.
264- سر به هوا بودن : بازی گوش بودن .
265- سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر
افتادن .
266- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که
در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.
267- سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه
آموختن –
آزموده شدن .
268- سر شاخ شدن : درگیر شدن .
269- سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار
کسی نداشتن –
در فکر خود بودن.
270- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول
کردن .
271- سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن
: اغفال کردن.
272- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است:
هر چیزی که رایگان باشد گواراست.
273- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمکند
بودن : پول خرج کردن.
274- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه
نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.
275- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع
کردن.
276- سری که درد نمی کند دستمال نبند:
بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.
277- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ
بدی هر دو مثل هم اند.
278- سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و
شلوغی زیاد.
279- سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی
بردن.
280- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن:
مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.
281- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر
بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.
282- شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن :
تظاهر به زورمندی کردن.
283- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس
پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.
284- شاهنامه آخرش خوش است: باید به
پایان کار توجه داشت.
285- شب آبستن است تا چه زاید سحر:
حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.
286- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت
بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.
287- شتر با بارش گم شد: به محل بسیار
شلوغ گویند.
288- شتر دیدی ندیدی: آنچه دیدی یا
شنیدی بازگو نکن.
289- شتر سواری دولا دولا نداره: این
کار پنهان شدنی نیست.
290- شریک دزد و رفیق قافله: کسی که با
طرفین دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.
291- شش ماهه به دنیا آمدن: بسیار عجول
بودن.
292- شکم گرسنه فتوای خون می دهد: به
آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.
293- شیری یا روباه؟: پیروز باز گشتی یا
شکست خورده؟.
294- شورش را در آوردن: زیاده روی بیش
از حد کردن در کاری.
295- شتر در خواب بیند پنبه دانه: آدمی
که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.
296- شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر
بودن (جهت منفی).
297- صبر ایّوب داشتن: بسیار بردبار و
صبور بودن.
298- صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را
نمیداند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.
299- صلاح مملکت خویش خسروان دانند:
آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.
300- طناب مفت را کردید خود را به دار
زد: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.
301- طوطی وار یاد گرفتن: بدون توجه به
معنی و مفهوم از بر بودن : نفهمیده حرف زدن.
302- عاقبت جوینده یابنده بود: هر کسی
که بدنبال چیزی برود به آن می رسد.
303- عقل کسی گرد شدن: عقل درست و حسابی
نداشتن : کم شدن عقل کسی.
304- علی ماند و حوضش: بیکار بودن.
305- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولانی
نداشتن.
306- عیسی به دین خود موسی هم به دین
خود: هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.
307-غاز چراندن : بیکار بودن.
308- غزل خدا حافظی را خواندن : برای
رفتن وجدایی آماده شدن – مردن .
309- فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای
اجتناب از خطر فرار کردن.
310- فس فس کردن : دیر جنبیدن –
بسیار آهسته کار کردن .
311- فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است
: بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده .
312- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه
تیزاست : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .
313- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و
مقصد دیگری توجه کرده .
314- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با
خشم وخشونت .
315- قلق کسی را به دست آوردن : به
اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن .
316- قوز بالای قوز : گرفتاری رو
گرفتاری –
مشکلی روی مشکل پیش .
317- کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم
بهتر از هیچ چیز است .
318- کاردش بزنی خونش در نمی آید : بی
نهایت خشمگین است .
319- کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه
کباب : به عدالت رفتار کن .
320- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال
وبا نشاط است .
321- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من
: کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .
322- کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت
ودشوار است .
323- کف دستم را بو نکرده بودم : از غیب
نمی دانستم .
324- کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی
: مهارت نداشتن در کاری .
325- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی
را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .
326- کار کردن خر وخوردن یابو : کار را
کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .
327- کیسه برای چیزی دوختن : طمع داشتن
به چیزی .
328- گاوش زائیده : مشکلی برایش پیش
آمده است .
329- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن –
عاجزانه چیزی از کسی خواستن .
330- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی :
کارها با صبر وبردباری انجام می شود .
331- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه
به کاری مبادرت کردن .
332- گل سر سبد بودن : برگزیده گروه
بودن –
ممتاز جمع شدن .
333- گاو پیشانی سفید : همه کس و همه جا
او را می شناسند .
334- گوش بریدن کسی :کلاه برداری کردن
از کسی .
335- لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن
کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .
336- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است
: چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .
337- مار پوست خود بگذارد اما خوی خود
نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .
338- مار را در آستین خود پروراندن :
چیز بد را یاری دادن .
339- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می
ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.
340- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.
341- مثل اینکه مال باباش و خوردم : به
مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .
342- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه
است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .
343- مرغ همسایه غاز است : چیزی که
دیگران دارند با ارزش تر است .
344- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش
بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .
345- مرغ یک پا دارد : از نظرم بر نمی
گردم .
346- مثل خر در گل ماندن : عاجز و
ناتوان و درمانده شدن .
347- مرد سر می دهد اما سر نمی دهد :
رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .
348- مشت نمونه خروار است : چیز کم به
نشانه فراوان .
349- مشت وسندان : جدال ودرگیری ناتوان
با توانا –
کار دشوار وخطر ناک.
350- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد
داشتن.
351- مگ ر شهر هرت است ؟ هر کار ی انجام
بدهی آزاد نیستی .
352- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ بسیار پر
حرف هستی .
353- من می گویم نر است تو می گویی بدوش
–
بی جهت اصرار کردن
354- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره
کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .
355- مو را از دست کشیدن –
دقت بسیار کردن .
356- موش مردگی درآوردن –
خود را به ناخوشسی زدن – خود را بیمار جلوه دادن
357- مومن مسجد ندیده –
به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .
358- موهایش را در آسیاب سفید کرده –
گرچه پیر است اما بی تجربه است .
359- مویی از خرس کندن غنیمت است –
از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .
360- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند
صاحبخانه هر دو را – خسیس بودن صاحب خانه
361- میانشان شکر آب است –
روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .
362- ناز شست گرفتن –
پاداش و جایزه گرفتن .
363- نازک نارنجی – زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات
364- نان به نرخ روز خوردن –
پای بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن
365- نان کسی را آجر کردن –
موجب ضرر و زیان کسی شدن .
366- نخود هر آش بودن –
مداخله در هر کاری کردن .
367- نشخوار آدمیزاد حرف است –
لذت داشتن حرف زیاد .
368- نمک پرورده بودن –
مدیون کسی دیگر بودن .
369- نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار – با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .
370 – نه زنگی زنگ نه رومی روم –
میانه رو بودن –
متوسط بودن .
371- نه سر پیاز نه ته پیاز –
کاره ای نبودن .
372- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به
خانه –
بدون زحمت به هدف رسیدم .
373- وقت سر خاراندن نداشتن –
سخت گرفتار کار زیاد بودن .
374- هر چه بگندد نمکش می زنند
وای به روزی که بگندد نمک – از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .
375- هر چه پول بدهی آش می خوری –
به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .
376- هر سرازی سربالایی دارد –
راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .
377- هر چه دیدی از چشم خودت دیدی –
مقصر خودت هستی .
378 – هر چه سنگ است مال پای لنگ است –
آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .
379- هر کی با آل علی درافتد برافتد –
معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .
380- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه
می خوابد –
به دیگران نباید امید داشت ، هر کاری را باید خود انجام داد .
381- هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم
می نشیند –
هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .
382- هر که بامش بیش برفش بیشتر –
هر کس داراتر است گرفتار تر است.
383- هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد – نباید به دیگران متکی بود .
384- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد
–
باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
385- هفت خوان رستم را طی کردن –
کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
386- همه را برق می گیرد ما را چراغ
نفتی –
شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .
387- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن –
تملق بی جا گفتن .
388- هوا گرگ و میش است –
نه تاریک است نه روشن .
389- هیچ کاره ی همه کاره –
آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .
390- یاسین به گوش خر خواندن –
کار بی حاصل انجام دادن .
391- یال و کوپال داشتن –
سرو وضع خوب داشتن .
392- یک دستی گرفتن –
کسی را کتر از آنچه هست پنداشتن .
393- یک ستاره توی آسمان ندارد –
ادم بی شانس و اقبال است .
394- یک شب هزار شب نمی شود –به
تعارف به مهمان می گویند .
395- یک کلاغ چهل کلاغ کردن –
اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .
396- یک بز گر گله را گرگین می کند- یک
همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .
397- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ –
هر دو طرف را مراعات می کند .
398- یک گوش در است و گوش دیگر دروازه
–
کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .
399- یکی را پی نخود سیاه فرستادن –
به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .
400- یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد
تا اشتهایش باز شود .- کار نابخردانه کردن .
[ شنبه پنجم بهمن 1392 ] [ 10:41 ] [ پاپی ، سلطانی فر ]
لطفانظر
بدهید