rss

دوشنبه 25 3 1394

زن من»

یک زنی دارم که گـَلین باجیه
صبح تا شب مشغول وراجیه

هیچی بلد نیست بجز اشکنه
هر چی به دستش برسه می شکنه

وای از اون روزی که مهمون داریم
مرغ و مُسما و فسنجون داریم

تا که میگم راه برو، شَل می شه
زود کف دستش پُر تاول می شه

تا که میگم کار بکن شُل می شه
خودشو به اون راه می زنه خُل می شه

حرف به گوشش می زنم، کـَر می شه
یا که دور از جون کـَمَکی خر می شه

کِی می شه این خانوم پُر فیس و باد
با من بیچاره کمی راه بیاد

(مرتضی احمدی، کهنه های همیشه نو)

(0) نظر | برچسب ها :
X